پوچی

کتاب ها و سخنرانی های استاد علی اکبر خانجانی در باره همه موضوعات انسانی

امپریالیزم شناخت ( انسان سلطه جو )

۶۱ بازديد

 امپریالیزم شناخت ( انسان سلطه جو )

فرد همواره می خواهد کل شناخت خود را برعلیه جهان بیرون و انسانهای محیط خود بکار گیرد و آنها را تحت فرمان خود آورد و زیر پای خود له کند و نابود سازد ولی همواره این شناخت است که پس از مهلت هایی که به فرد می دهد نهایتاً بر علیه سلطه گری اش قیام می کند و او را پوچ می سازد. در اینجا امپریالیزم شناخت یک امپراطور عادلی است و امپریالیزم ضد امپریالیزم محسوب می شود.

 

انسان امپریالیستی و سلطه جو که آرمانی جز نابودی دیگران ندارد و در جهان هستی جز خودش را نمی خواهد باقی بگذارد همواره سعی دارد کل جریان شناخت خود را تبدیل به ابزارهای سرکوب نماید : ابزارهای علمی و فنی و اخلاقی و هنری و عاطفی و نهایتاً نظامی و سیاسی و اقتصادی. در نزد او علم حقیقی آن است که علوم دیگران را باطل سازد و دیگران را مسخر و مسخره خود نماید، فن و مذهب و عاطفه اش نیز چنین است. در نزد او هر آنچه که بر علیه انهدام دیگران بکارش آید مفید است و مابقی بیهوده و بی ارزش است. ولی در هر پیروزی که درانهدام دیگران نصیبش می شود به ناگاه بطرز حیرت آوری خودش نیز باطل می شود و له می گردد. یعنی خودش نبز نهایتاً مشمول عملکرد و خاصیت شناخت خودش می شود و قربانی شناخت خود می گردد.

 

استاد علی اکبر خانجانی

کتاب شناخت شناسی ص ۸۹

حق ِ پوچی

۷۱ بازديد

حق ِ پوچی

۱۹- هیج پیروزی و وصالی نیست که اساس و امکانات یک شکست و خیانت و فراق برتر نباشد. اینست حقیقت! پس حق با شکست و فروپاشی و خرابات و پوچی و فناست و احمق آن است که جز خود خدا کسی را مسبب بداند و او را  در این واقعه نبیند. کل هستی برای روبرو شدن با اوست و لذا قیامت کبری خرابات هستی است که آدمی از زیر این خرابه سر بر می آورد و دیدارش می کند و می بیند که خود هموست.

 

از کتاب " حق بودن" استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۶

آخرالزمان معانی

۹۲ بازديد

آخرالزمان معانی

در آخرالزمان ھمه مفاھیم و ارزشھا مجرد و مطلق ھستند زیرا از قلمرو زمان خارجند.

ھر ارزش و معنائی در قلمرو خیر و شر در بستر زمان پدید می آید ھمانطور که برای فھم خاصیت ھر واقعه

و عمل و اندیشه ای نیازمند زمان ھستیم ھمانطور که اندیشیدن درباره خیر و شر ھر امری که واقعه ای

در جریان زمان است . حال اگر زمان متوقف شده باشد چنین امکانی وجود ندارد که ھر چیزی ارزش و

معنا و خیر یا شرش را آشکار سازد . در اینصورت ھر چیز و واقعه و ایده ای در اکنونیت محض خودنمائی

می کند و لذا باطن ھر امری ھر آن آشکار است. سخن از زمان روانی در انسان است و نه زمان نجومی در

ساعت.

در چنین وضعی اگر قدرت درک و فھم و تشخیص آنی و فی البداعه نداشته باشیم و در واقع دارای

علمی حضوری نباشیم از فھم ھر امری عاجزیم و در مواجه باھر پدیده ای دچار پوچی و تردیدی بی انتھا

شده و لذا اراده ما نیز دچار رکود و انفعال گردیده و در واقع از ھر اراده ای ساقط میشویم. چنین وضعی

ھمان وضعی است که در آخرالزمان برای انسان رخ می دھد و آن اوضاع بشر مدرن است که در عرصه

آخرالزمان زندگی می کند ھر چند که ھنوز تا وقوع کامل آخرالزمان و توقف زمان در نفس بشری راه مانده

است ولی کلاً در این قلمرو زندگی می کنیم که عرصه آنارشیزم و نیھیلیزم و جنون و جنایت است . و

تازه ھنوز تا پایان قیامت پنجاه ھزار ساله (عرصه آخرالزمان) راه بسیار است و از این مدت حدود چھارده

قرن گذشته و لذا ھر چه که پیشتر می رویم وضع مذکور شدیدتر می شود یعنی وضع بی زمانی و

موقعیت صفر که یک وضع روانی در انسان است.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 35