آرشیو اسفند ماه 1396

کتاب ها و سخنرانی های استاد علی اکبر خانجانی در باره همه موضوعات انسانی

با بیماران

۷۸ بازديد

با بیماران


هیجکس چون من، شما را نمی شناسد ای دغلبازانی که اینک به دغل خود مبتلایید! چرا که خود من نیز تا همین دیروز دغلبازترین و لذا بیمارترین شماها بودم.
 
از شدت تمارض به قصد جلب محبت به مرض رسیدید و بدین ترتیب اینک به همان شدت که به کام رسیده اید ناکامید. چرا که مریض شدید ولی با کمال حیرت می بینید که هیچکس شما را دوست ندارد و بلکه تاب تحمل شما را نیز ندارد و این است که راستی راستی مریض شدید و دیدید که فقط بواسطه این مرض است که می توانید این حقیقت کشنده و نابود کننده را تحمل کنید و صدایش را در نیاورید.
...
 
آری همه شما بیمار بی محبتی هستید، بیمار بی مادری، بیمار منفوریت! پس رجوع شما به پزشک همانا خود- فریبی مضاعف شماست و می دانید. پس اینک ...
 
از کتاب "ابر انسان" استاد علی اکبر خانجانی ص ۲۹

با بازیگران

۷۵ بازديد

با بازیگران

ای بازیگران وادی عدم که نقش وجود را بازی می کنید! در این نقش ها آیا احساس وجود می کنید؟

برخی از شما نقش غنی را ایفا می کنید و برخی نقش فقیر را، برخی نقش قاتل را و برخی نقش مقتول را، برخی نقش خوشبخت و برخی نقش بدبخت را، برخی نقش عاقل و برخی نقش دیوانه را، برخی نقش عاشق و برخی نقش معشوق را، برخی نقش خوب و برخی نقش بد را، برخی نقش مؤمن و برخی نقش کافر را و ... .

بنگرید که جز نقش نیستید، واقعیت ندارید. آیا در کدامین مدرسه اینهمه نقشها را آموخته اید؟ می دانم در مدرسه ها! در مدرسه ها نقش وجود را آموخته اید تا نقش خدا را بازی کنید. و اینک از مدرسه بی نیاز و بیزار شده اید زیرا تماماً نقش گشته اید، نقش وجود! 

ای بازیگران نقش وجود، نقش آدم را هم آیا بازی می کنید؟ و یا فقط نقش خدا را دوست می دارید که بازی کنید؟ آری براستی مدتی است که دیگر نقش آدم فراموش شده است و بازی این نقش چه تهوع انگیز و نفرت آور و زجر دهنده گشته است و عین جنون و جنایت محسوب می شود و هیچ تماشاگری هم ندارد.

...

برای آدم بودن چه زجرها کشیدید. ولی کافی بود که هیج کاری نکنید همین و بس! تمام جان کندن شما برای آن بود که آدمیت خود را برای دیگران به اثبات برسانید و نتوانستید و لذا اصلا آدم بودن خود را طرد و نابود ساختید زیرا کسی نبود که آدمیت شما را تصدیق کند، آنکسی هم که تصدیق کرد او را تکفیر نموده و کشتید و سپس به تقلید از وی پرداختید تا شاید آدمیت شما برای خودتان ثابت شود ولی نشد و دیوانه گشتید و آدمیت را بکلی منکر شدید. آن کس همواره من بوده ام که یکبار دگر زنده شده ام ولی هیچ کس را طالب آدم شدن نمی یابم....

از کتاب"ابّر انسان" استاد علی اکبر خانجانی ص ۷

با گناهکاران

۷۱ بازديد

با گناهکاران

 

گوش فرا دهید ای اهل دین، چه عالم و چه عامی:

آنچه را که شما گناه می نامید من آنرا عذاب می دانم:دزدی، زنا، دروغ، جفا، وقاحت و خشونت. اینان اجتناب ناپذیرند، اینان معلولند.

گناهان شما در سر شماست در ذهنیت و شیوه نگرش و قضاوت و برنامه ریزی و آرزوها و باورها. و اعمال نادرست شما محصول جبری این نوع ذهنیت است و شما به هر شیوه ای که بخواهید از بروز آن جلوگیری کنید به ناگاه از درب دگری از شما صادر می شود و رسوایتان می سازد یعنی به جبر شما را بسوی صدق می کشاند و باطنتان را ظاهر می کند. و اما بذرهای گناهان کبیره را در ذهن شما متذکر می شوم:

هر آرزویی در ظرف دنیا، اندیشه آزادی، آرزوی به محبوبیت در نزد دیگران، تفسیر ایثارگریهای خویشتن، خود را از سایرین برتر دانستن از هر حیث، وظایف غریزی را در شأن خود ندانستن، به غیر از خود را علت سرنوشت خود دانستن، جدایی و شکست و مرگ و ناداری را ناحق دانستن و بالاخره از تنهائی گریختن.

 

از کتاب "ابّر انسان" استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۱

حق ِ پوچی

۷۱ بازديد

حق ِ پوچی

۱۹- هیج پیروزی و وصالی نیست که اساس و امکانات یک شکست و خیانت و فراق برتر نباشد. اینست حقیقت! پس حق با شکست و فروپاشی و خرابات و پوچی و فناست و احمق آن است که جز خود خدا کسی را مسبب بداند و او را  در این واقعه نبیند. کل هستی برای روبرو شدن با اوست و لذا قیامت کبری خرابات هستی است که آدمی از زیر این خرابه سر بر می آورد و دیدارش می کند و می بیند که خود هموست.

 

از کتاب " حق بودن" استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۶

خودشیفتگی و خودباختگی!

۶۴ بازديد

 

آیا همه جاسوسیم؟

 

۳- براستی این چه مرضی است که هر که با ما نیست و مرید ما نیست جاسوس و خائن می شود. این چه پدیده ای است؟ 

استکبار فکری و تمام خواهی عقیدتی و خود-شیفتگی هویتی یکی از ویژه گیهای ما ایرانیان است که همه نهضت های آزادیخواهانه را به فساد می کشد و هر انقلابی را در ذاتش تبدیل به ضد انقلاب می کند و پس از هر نهضتی دوره ای از فترت و نسیان و حسرت و خودباختگی و خودفروشی رخ می نماید. این افراط و تفریط محصول طبیعی یکدیگر است: خودشیفتگی و خودباختگی! استبداد و سپس استعمار!

۸- ما یا غرق در خودشیفتگی هستیم و یا مبتلای به خودباختگی. و این عذاب آن است. یا شاه و امام می سازیم و یا می کشیم. یا بخودمان جایزه می دهیم و یا خاک بر سرمان می کنیم. و این داستان و حماقت تکراری گویا قابل عبرت هم نیست.

۱۱- هر که مثل من فکر نکند کافر یا جاسوس و خائن است: اینست بدبختی ملت ما.

 

از کتاب "نامه های عرفانی"استاد علی اکبر خانجانی ص ۱۹۲

معتاد و جامعه و اطرافیانش

۶۷ بازديد

معتاد و جامعه و اطرافیانش

۵۸- در قلمرو اخلاق و قانون،  اعتیاد غیر قابل قضاوت ترین پدیده های بشری می باشد. اعتیاد آئینه تمام نمای وجدان بشر مدرن است. عذاب اطرافیان یک معتاد هیچ کمتر از خود معتادان نیست و بلکه بیشتر و برتر است. عذاب معتاد با مرگش پایان می پذیرد ولی عذاب اطرافیانش چطور؟

۷۶- به بیان دیگر عصر جدید قادر به تحمل دل نازکان و خوبان در عرصه حیات اجتماعی نیست و آنها را به حاشیه می راند . و آنان هم از کل این دوران انتقام می ستانند. انتقام از خوبی، از دل، از عشق و از خویشتن و همه عزیزان و مخصوصا انتقام از معشوق به شیوه خودزنی. آنها بدینگونه روزگار را بر سایرین زهر می کنند و قبل از هر کس بر خودشان. این انتقام از کل جهان نیز هست.

۷۷-  مطالعه اعتیاد در دوران ما به مثابه مطالعه سرنوشت ارزش های انسانی در آخرالزمان است.

از کتاب "فلسفه اعتیاد" استاد علی اکبر خانجانی ص ۷

عشق اگر خیمه زند

۷۴ بازديد

عشق اگر خیمه زند

وقتی کسی عاشق می شود دیگر در کل جهان هم نمی گنجد و لذا کل زندگی این جهان در نظرش حقیر می آید و اعمالی شگرف انجام می دهد که دال برجنون می آید. عاشق به آنسوی مرزهای هستی نظر دارد تا میخهای خیمه عشق را بکوبد زیرا این خیمه بسیار وسیعتر از جهان است و لذا هرگز موفق به نصب این خیمه نمی شود و این خیمه را به دوش کشیده و شهر به شهر و در به در می چرخد تا جائی برای کوبیدن میخهای خیمه بیابد که خاک سست نباشد. این سرّ خانه بدوشی عاشق است و بی خانمانی او. عاشق برای برافراشتن این خیمه نیازمند چهار میخ است (چهاراوتاد)، چهار یار. ولی گاه تعداد یاران به سه می رسد ولی هرگز چهارمی از راه نمی رسد و یا اگر چهارمی رسید یکی از آن سه می رود.  می گویند که امام زمان (عج) به هنگام ظهور چهار یار اصلی دارد که معروف به چهار اوتاد هستند و اوتاد از الفاظ قرآنی می باشد و به معنای میخها هستند. پس مشکل دو تاست: یکی میخها ودیگری زمین است. چهار جان پاک و چهار نقطه از جهان پاک برای استقرار این چهار میخ.

نکته ای هست ولی هر دل عاشق داند… عشق اگر خیمه زند کل جهان اینهمه نیست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۱۷                                                                   

                 استاد علی اکبر خانجانی

عشق ضد عشق

۷۲ بازديد
عشق ضد عشق
 
۴- محبت که اشدش را عشق نامیده اند بمعنای اشد اراده کردن است در قبال کسی یا چیزی. ...
 
۵- محبت و عشق برخاسته از ظهور است، ظهور وجود. ولی در عرصه وصال، ضد وجود می شود چون می خواهد اراده محبوبش را تصرف کند و اراده گوهره وجود است. پس محبت و عشق های عامیانه که شدیدترینش عشق جنسی است، ذاتا ضد محبت است و لذا این عشق را عشق ضد عشق نامیده ایم و یا عشق شیطانی. چرا که شیطان مظهر استکبار و اراده به تصرف کردن انسان است. پس وصال در عشق که عین تصرف است ماهیتی شیطانی دارد و لذا عاقبتی جز نفرت و عداوت نمی یابد.
 
۶- در حقیقت دوست داشتن و محبت بین دو انسان و از جمله جنس مخالف، حق وجود است. زیرا برخاسته از نور تجلی و ظهور خداست که عموما شیطان وارد کار می شود و دوست داشتن را استکباری و تصرفی می سازد یعنی وارونه می سازد. در حالیکه تجلی و ظهور همواره برای غیر است و بایستی ضد خود باشد.
 
از کتاب "خداشناسی امامیه" استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص ۳۲۶-

وعده گاه - میعاد

۵۲ بازديد

وعده گاه - میعاد

۲۳- و حتی بسیاری آنگاه هم که قیامت کبری فرا رسید و بساط جهان جمع و طومارش پیجیده شد هنوز هم به وقت نیستند و می خواهند به دنیا بازگردند و لذا خود را در آتش سرنگون می کنند زیرا دوزخ، باقی مانده دنیا در آخرت است. زیرا هنوز کارهای ناکرده بسیار دارند عقب مانده اند تنبلی کرده اند و هنوز کار دارند و مهیای وصال نیستند. مثل پیر پسرها و دخترهایی که همه عمر را صرف ولگردی و عیاشی کرده و فرصت و امکان ازدواج نیافته اند و بچه مانده و به بلوغ عقلی نرسیده اند.

۲۴- آدمی یا خود به حساب خود می رسد و یا زمان (دهر) به حسابش می رسد. آنکه در این دنیا به حساب خود رسید به پایان زمان رسیده و وعده گاهش فرامی رسد.
۲۵- روزی که کودکان را پیر می کند آسمان شکافته شود و در آن روز وعده خدا به فعل آید. مزمل۱۸-۱۷-
 
کتاب خداشناسی امامیه جلد سوم ص ۵۱۹- استاد علی اکبر خانجانی

ظالم کیست ؟

۶۲ بازديد

ظالم کیست ؟

 

 

مردی که به خاطر نانی که به خانه می برد همسر و فرزندانش را برده و مرید خود می خواهد ظالم است.

مادری که بدلیل زائیدن فرزند ، او را مطیع نفس خود می خواهد ظالم است.

زنی که برای تمکین جنسی ، از شوهر حق حساب می خواهد ظالم است.

فرزندی که از عاطفه والدین سوء استفاده می کند و آنها را غارت می کند ظالم است.

دختر یا پسر جوانی که از جنس مخالف دلبری و سوء استفاده می کند ظالم است.

و اینها بنیادهای اولیه ظلم بشر است..

 

 

از کتاب "اخلاق عرفانی"

استاد علی اکبر خانجانی