بهترین دوست

کتاب ها و سخنرانی های استاد علی اکبر خانجانی در باره همه موضوعات انسانی

حق آزادی بیان

۴۲ بازديد
برتر از جان
 
آن حقی که در انقلاب ۵۷ از نفس ناطقه مردم ایران قیام کرد حق آزادی بیان بود که آرمان مشترک همه افراد و گروه ها بود یعنی حق انسان بودن! و مردم ایران در آن قیام بر آستانه خلق جدید انسان قرار گرفتند که متأسفانه در همان نخستین سالها به دهها دلیل و بهانه مشروع و نامشروع این خلقت جدید سقط جنین شد و اینک یکبار دیگر مردم ایران نیازمند این حق شده اند که این حق یا به طریق مسالمت آمیز اعاده میگردد و یا بایستی در انتظار قیامتی باشیم که نشانه هایش از همه سو آشکار است و معلوم نیست که این کشور را به کجا می‌کشاند‌. زیرا حق آزادی بیان تنها و تنها حقی است که آدمی برایش از جان میگذرد زیرا سخن گفتن ذاتاً قدرتمندتر از جنبیدن است و لذا همه انقلابات چیزی جز قیام برای آزادی بیان نیستند. والسلام-
 
گفتاری از استاد علی اکبر خانجانی
 
khanjany.net
 
t.me/eshghvaerfan2

بهترین دوستان شهر بیکسی

۶۲ بازديد

بهترین دوستان شهر بیکسی

 

خداوند در قرآن به مؤمنانش وعده می دھد که دین را برای خدا خالص کنند ھر چند که تنھا و بیکس می
شوند ولی خداوند انبیا ءو شھداء و صدیقین را با آنان محشور می کند و اینان خوب رفیقانی ھستند . این
حشر با مخلصین است در حیات دنیا . این بدان معناست که آنھا زنده اند و مخلصان را تنھا نمی گذارند
و یاریشان می دھند .
به لحاظ معرفتی این واقعه حیرت آور بدان معناست که عالم وجود دارای درجات و طبقاتی است و ھر کس
بمیزان سعی در دین و معرفت و صدقش به لحاظ باطنی در مقامی ویژه از جھان قرار دارد و با ھمه اھالی
ھمان طبقه از جھان محشور است چه زنده و چه مرده.
مؤمنان از اھالی آخرت ھستند حتّی در ھمین دنیا . تن آنھا در این دنیا مشغول انجام وظیفه است
و مرارتھا می کشد ولی دل و جانشان در جھانی دگر اقامت دارد و با ھمطرازان خود ھمزیستی می کند .
تن آنھا محبوس در خاک است و لذا گفته شده که حیات دنیا حبس مؤمنان است . و این تن در این جھان به
غایت استضعاف می رود و فقیر و بیمار و بیکس می گردد و امتحانی بزرگ برای خلایق است. و اینانند خلفای
خدا و وارثان زمین.
ھرچند که بھترین دوست ھمنشین آدمی ، خداست . و خوشا بحال کسانی که با او زندگی می کنند
و ھمچون چوپان مولوی ، دستانش را می شویند و پاھایش را می مالند و موھایش را شانه می کنند . این
حدیث شام آخر مسیح ھست که گفت: یاران ، مرا به شما نیازی افتاده است تا پاھای شما را بشویم .
پاھایش را شست و آنگاه از صلیب بالا رفت تا رخسارش را نظاره کنند . در آنجا کمی معطل و منتظر ماند
و کم کم تردید آمد و گفت : پروردگارا چرا تنھایم نھادی پس کجائی ؟

و امّا بزرگترین تراژدی عرفانی اینست که یار در خانه دل باشد و محروم ز رویش.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 183