بهداشت و درمان

کتاب ها و سخنرانی های استاد علی اکبر خانجانی در باره همه موضوعات انسانی

دو نوع شیطان پرستی

۲۸ بازديد

دو نوع شیطان پرستی

پس دو نوع شیطان پرستی داریم: شیطان پرستی آگاه و ناخودآگاه. که شیطان پرستی آگاهانه و پرستش شیطان به اسم شیطان مختص افراد و جریاناتی تبهکار است که به تبهکاری خود نیز آشکارا افتخار می کنند ولی شیطان پرستی عامه مردمان ناخودآگاه است و بلکه تحت عنوان مقدسات و حقایق عرفی و شرعی و علمی و اجتماعی و تاریخی نادانسته مشغول پیروی و ستایش شیطان هستند که یکی از رایج ترین و تاریخی ترین نوع این شیطان پرستی ناخودآگاه همان پرستش ایده خدا و خدای ذهنی است بی آنکه ایمان قلبی و امام هدایت در کار باشد که اساس شرک جهانی بشر در قالب انواع مذاهب است: " بدانید که اکثر مردمان هوای نفس و ظن خود را خدا می خوانند و این شرک و ظلم عظیم است...." قرآن کریم-

 

از کتاب شیطان شناسی تألیف استاد علی اکبر خانجانی ص ۷۵

 

@khodshenasi4

nooreomid.net

 

پایان تاریخ دروغ مبارکباد !

۷۳ بازديد
پایان تاریخ دروغ مبارکباد !
 
تاریخ تمدن مادی بشر در یک کلام تاریخ دروغھای بشر است . دروغی بنام تمدن ، دروغی بنام فلسفه ،
دروغی بنام علم ، دروغی بنام تکنولوژی ، دروغی بنام رفاه و پیشرفت ، دروغی بنام آزادی و دموکراسی
و برابری ، دروغی بنام سوسیالیزم و فمینیزم ، دروغی بنام حقوق بشر ، دروغی بنام انترناسیونالیزم ،
دروغی بنام ناسیونالیزم و ... و دروغھائی ھولناکتر از این دروغی بنام مسیحیت که از عداوت با مسیح
برخاسته بود ، دروغی بنام صھیونیزم که از عداوت با موسی برخاسته بود و دروغی بنام اسلام که از
عداوت با محمد (ص) و علی (ع) برخاسته بود و ... و دروغی لطیف تر و شیطانی تر از ھمۀ اینھا دروغی
بنام عشق و ایثار که اشد آدمخواری بود . و نیز دروغی عظیم بنام تاریخ . و بشمارید صدھا دروغ دیگر را :
تعلیم و تربیت ، صلح جھانی ، استقلال ، فضیلت ، تقوا و زھد ، روحانیت و قداست و دروغی بنام بھداشت
و درمان ، و دروغی دگر بنام تروریزم ، و دروغی دگر بنام مبارزه با تروریزم ، و دروغ مدرن دیگری بنام
انقلاب و پدر ھمۀ دروغھا یعنی مدرنیزم . و دروغھای مکتبی مثل اصالت وجود ، اصالت انسان ، اصالت زن ،
اصالت دل و اصالت ھنر ، رومانیزم ، اکسپرسیونیزم ، ھیپی گری ، درویشی گری ، بھائی گری ، انرژی
درمانی ، احضار روح ، و دروغھای به اصطلاح علمی : روانشناسی ، جامعه شناسی ، مردم شناسی ،
انسان شناسی ، روح شناسی و.... .
و در ھزارۀ سوم شاھد رسوائی و فروپاشی تاریخ دروغھای بشری ھستیم که خود بدست خود رسوا
شده و به خود براندازی مبتلا گردیده است و بھمراه نظامھای جھانی خود در خود می شکند . ھزارۀسوم
ھزارۀ بحران است : بحران لایۀ اوزون ، بحران ایدز ، بحران اعتیاد ، بحران خودکشی ، بحران تروریزم ،
بحران مالی ، بحران لیبرالیزم ، بحران انرژی ، بحران نان ، بحران پزشکی ، بحران زناشوئی ، بحران
جنسی ، بحران امنیت ، بحران عشق ، بحران آنفولانزا ، بحران آب ، بحران اخلاق، بحران سونامی، بحران
زلزله ھا و... و اینھا یعنی بحران علم و تکنولوژی و تمدن بشری و بحران تاریخ : پایان تاریخ : آخرالزمان !
در دورانی ھستیم که براستی جز خدا پناه و یاوری نیست . ولی نه آن خدائی که خود دروغ اکبر و جھانی
ترین دروغ بشر بود و ھر فرد و گروھی خودش را بنام خدا می پرستید . بلکه خدائی در ھیبت انسانی .
ھموئی که ناجی موعود نامیده می شود .
در حقیقت ظھور این خدای انسانی و انسان خدائی است که ھمۀ دروغھا را رسوا کرده و دروغگویان را
افشاء نموده است و دروغشان را برسرشان شکسته است .
ظھور انسان راستین است که انسان دروغین را با خودش به بن بست و خودبراندازی کشانیده است .
ظھور انسان بر انسانیت مبارکباد !
 
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 64

گزیده مطالب 1

۸۰ بازديد

 

چارلی چاپلین ( پیامبر خود - مسخرگی مدرن)
 
سینما ذاتاً بر بازیگری پدید آمده است و لذا « کمدی »نخستین سینمایی بود که پدید آمد که سلطانش  
چارلی چاپلین بود که خود سینما را ھم به بازی گرفت و مسخره کرد . ولی چارلی چاپلین یک خود –
مسخره آگاه و ھوشمند بود که این خود مسخرگی را مسخره کرد و ذاتش را در قلمرو تکنولوژی و مدرنیزم
آشکار کرد برخلاف کمدیھای بعد از او که به تقدیس خود مسخرگی پرداختند . او صادقترین و ھوشمندترین
سینماگر تاریخ سینماست . نبوغ چاپلین در درک و بازتاب مسخرگی نھفته در ذات مدرنیزم بود که او این
مسخرگی را در خودش آشکار کرد و این از عشق و ایثارش به حقیقت بود .
زندگی پس پردۀ سینمای چاپلین به غایت دردناک و حزن آور بود ھمانطور که زندگی ھمۀ دلقکھا چنین
است و بسیاری از آنان نھایتاً خود کشی می کنند ھمانطور که داستان نویسان مکتب طنز ھم دارای
ھمین خصوصیت ھستند مثل چخوف و ھدایت .
ھنر و ادبیات طنز تلخترین وجه ادراک بشر است که تلخترین حقایق را لباس خنده می پوشاند چرا که
تراژدی زندگی انسان حاصل بازیگری او با حقیقت خویشتن است . مثل نباتی که بھمراه تریاک مصرف می
شود .
چاپلین ، مضحک و نمایشی بودن ھمه ارکان تمدن مدرن را در سینمایش آشکار کرد بخصوص تکنولوژی،
دموکراسی و عشق را . او مثل اکثر نوابغ فرھنگی از فقر و محنت و ناکامی برخاست . او در عین حال به
نسبت شھرت عظیم خود یکی از فقیرترین سینماگر جھان بود . او با درک ذات این تمدن توانست به
ادراکی جھانی و عاطفی نسبت به بشر مدرن برسد و لذا در ھیچ سینمایی تا این حد ھم ذات پنداری رخ
نداده است .
در ھیچ ھنرمندی در تاریخ ھنر مدرن تا این اندازه خنده و گریه به ھم نیامیخته است: خنده ایی گریه آور و
گریه ای خنده آور ! و این واضحترین بیان ماھیت این تمدن است : جدیتی مضحک و مضحکه ایی تراژیک !
سینما در زبان لاتین از مصدر «cine»به معنای کودکی ، بازیگری و لوده گی است که بیان ھویت ذاتی  
سینماست . و این ھویت فقط در سینمای چاپلین عیان است و لذا فقط سینمای چاپلین یک سینمای
واقعی و صادق است و زان پس بسوی تزویر رفته است و از ذاتش بیگانه شده و سینمای ضدسینماست
مثل سائر پدیده ھای مدرن . ھمانطور که امروزه جدی ترین و سرنوشت سازترین عامل در جھان اقتصاد و
سیاست ھمانا سینما ست یعنی مضحکترین پدیده فرھنگی رھبر و امام کل تمدن مدرن شده است و لذا
بشریت را شوخی شوخی به نابودی می برد .
 
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 191
 
 
« پاستور » پیامبر حیات زدائی از زندگی 
 
پاستور پدر بھداشت مدرن و بنیانگزار جنون استریل کردن جھان بجای اینکه میکروبھا را نابود کند زندگی را
نابود کرد تا میکروبھا ھم ھمراه زندگی نابود شوند . و امروزه کل جھان طبیعت شبانه روز در حال
سمپاشی و استریل شدن و واکسینه گشتن است تا ھیچ میکروبی باقی نماند تا موجب بیماری انسان
شود . غافل از اینکه با تحلیل دادن قوۀ حیات ، میکروبھا تغییر ماھیت داده و با جھش ژنتیکی قدرتمند تر
گشتند و این فقط قوۀ حیات بود که تحلیل رفت و امپراطوری میکروبھا را ممکن ساخت و بر انسان مسلط
کرد . امروزه کل بھداشت و درمان مدرن کاری جز مسموم ساختن حیات بر روی زمین ندارد و این شیطان
نبرد با زندگی مبدّل به اساس پزشکی مدرن شده است و داروسازی مدرن کاری جز تولد سموم مھلکتر
ندارد و این جنگ با حیات است به قصد ادامه حیاتی مرگبار و مسموم با مرگ تدریجی . انسانھا از کودکی
با جنون واکسینه کردن مھد کشت میکروبھا شده و میوه جات از بدو شکوفائی با انواع سموم مھلک
آبیاری می شوند . نبرد با باکتریھا اصل اول دانش پزشکی گردیده است درحالیکه باکتریھا عناصر اوّلیه
پیدایش حیات بر روی زمین ھستند . این جنگ با زندگی نامش علم پزشکی است . امروزه با انواع مواد
شیمیایی و از طریق سوزاندن و منجمد نمودن غذاھا سعی در نابودی میکروبھا دارند در حالیکه میکروبھا
در حال دگردیسی ھستند و فقط زندگی در حال انقراض می باشد و بشر مدرن سموم را بجای غذا
مصرف می کند . و این غذای اھل دوزخ است که بقول قرآن سموم و چرک و خون و فسادند که بعنوان غذا
و دوا استفاده می شوند .
 
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 206
 

نقش هنرها در زندگی

انسان مدرن به لحاظی انسان اھل ھنر است و با ھنرھا زندگی می کند و با آن رابطه مستمری دارد که

مھمترین این ھنرھا موسیقی و سینماست که امروزه بصورت تلویزیون در خانه ھاست. و کم نیستند خانه

ھائی که در آن تلویزیون فقط به ھنگام خواب، خاموش است . ھنر مدرن بر جای فکر و ذکر و عبادات

نشسته است. آیا اینھمه حضور و دخالت ھنرھا در زندگی انسان مدرن براستی حیات و عمل و اندیشه و

احساسات او را ھم ھنری و لطیف و خلاق نموده است؟ ولی عملاً شاھدیم که ھرچه که گرایش به

موسیقی و فیلم شدیدتر است خشونت و شقاوت و مصرف پرستی و عقیم شده گی فکری و عملی ھم

شدیدتر است حتی خود جماعت اھل ھنر و تولید کنندگان ھنری از سائر مردمان در زندگی واقعی خود

بی ھنرتر و دست و پا چلفتی تر و مصرفی ترند و در رفتار ھم خودخواه تر و جنون آمیز تر عمل می کنند

ھر چند که این خشونت و شقاوت عموماً ظاھری ملوس دارد ولی در سر بزنگاھھا بناگاه مبدل به اشد

جنون و جنایت می شود. به ھمین دلیل این جماعت زندگی فاجعه آمیزتری دارند و به عواقبی بس مبتذل

و فضاحت بار می انجامد.

این تناقض عظیم به چه معنائی است؟ آنتونی کوئین یکی از سلاطین جھان ھنر در اعترافاتش می گوید

که در زندگی پس پرده خود تا چه حدی مواجه با حیاتی عقیم و شقی و بیروح بوده است و در اواخر

عمرش جز حسرت و پوچی حاصلی نداشته است . انسان مدرن تلاش کرده که ھنر را بجای اخلاق و

مذھب بنشاند و اینست راز واژگونسالاری ھنرمندان مدرن.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 159

راز مرده پرستی و ذات کفر

مرده پرستی، بستر اصلی مذاھب کفر و شرک ونفاق بشر در تاریخ بوده است. این پرستش اموات چه

بصورت نژاد پرستی باشد و چه بصورت پرستش قبر اولیاء و قدیسین ، امر واحدی است . این ھمان مرگ

پرستی در قبال پشت کردن به زندگی و انسانھای زنده و مخصوصاً حق پرستان زنده می باشد . مرده

پرستی در ستم به زنده ھا بعنوان یک کفر و حماقت ، خودنمائی می کند واین ھمان پرستش خدای نابوده

در آنسوی آسمان است . ھمانطور که قرآن می گوید که کافران می گویند ما پیرو سنت پدران ھستیم و

خداوند را از جائی بسیار دور می خوانند . بنی اسرائیل قرنھا در انتظار ناجی خود بود و چون ظھور کرد او

را مصلوب کردند. پیامبر اسلام نیز بیانگر اراده و احکام « الله »  بود که قرنھا توسط اعراب به نام خوانده 

می شد ولی اعراب کمر به قتل او بستند . ما شیعیان نیز از صدر اسلام تاکنون پیرو ھمین سنت مرده

پرستی ھستیم زیرا امامان زنده را در صدر اسلام انکار کرده و تنھا گذاشتیم تا غیبت آغازشد و اینک غیبت

او را می پرستیم و نه حضور و ظھورش را . مسیحیت نیز صلیب مسیح را می پرستد و نه وجودش را .

یعنی او را ھمواره بر صلیب می خواھد .سائر مذاھب ھم کمابیش ھمین گونه اند . به ھمین دلیل مؤمنان

ھر مذھبی در زمان حیات خود تحت آزار و اتھام قرار دارند و فقط از مرده شان به نیکی یاد میشود. اینھم

بمعنای آن است که بشر ھمواره خدا را نابوده و نادیده می خواھد و لذا خداپرستی اش عین عدم پرستی

اوست. و این عدم پرستی مولّد تمدنی تماماً ویرانگر است . این بمعنای خصومت ذاتی انسان با خویشتن

است و این ذات کفر بشر است . و اینست که در قیامت کبری با ظھور جمال خدا، ھمه کافران آرزوی

نابودی می کنند و خود را در دوزخ سرنگون می سازند.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 76
 

چه باید کرد !

تا زمانیکه بشر علت بدبختی ھایش را مسائل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و امکانات و شرایط بیرونی

می داند ھیچ علاجی ندارد زیرا بشر مدرن به ھزاران مسئله مذکور پاسخ داد و بر آن فائق آمد ولی فقط

بر ابعاد و عمق وشدت بدبختی ھایش افزوده شد و ھر مشکل کوچکی مبدّل به درد بی درمانی گردید و

لذا نھایتاً متوسل به انواع خرافات جنون آمیز قدیمی و مدرن شده است یعنی به غایت جھل وجنون خود

متوسل گردیده و به دامش افتاده است.

قرون جدید دوران « چه باید کرد » ھای رنگارنگ بود که بر اساس آنھا انقلابات بزرگی پدید آمد ولی ھر 

انقلابی قلمرو پیدایش دردھای بی درمان جدیدی شد. حال اگر بخواھیم به دیده عقل و عبرت بنگریم

بایستی گفت که ھیچ کاری نباید کرد و ھیچ پروژه جدیدی برپا نکرد و بلکه بایستی باز ایستاد و بخود

بازگشت و سرنخ ھمه بدبختی ھا را در خود جستجو نمود: ایست خبردار!

باید به خویشتن بازگشت نه با حرف و شعار و شعر و حکایت و افسانه و مثال و فلسفه و عرفانھای ادبی و

مدرسه ای . بلکه بایستی به خود واقعی و محسوس خود بازگشت. بایستی از غیر خود مأیوس شد تا

بتوان خود را جدی نگریست. ھمه بدبختی ھا محصول دور شدن و بیگانگی و نسیان بشر نسبت بخویشتن

بوده است که مدرنیزم این بیگانگی را به غایت رسانید و آنچه که قرار بود بھشت باشد دوزخ شد. این

دوزخ معلول جھل انسان نسبت به خودش می باشد. و امروزه بشر در غایت جھل و جنونی بسر می برد

که لباس علم و پیشرفت و مدنیت به تن نموده است. نخست باید به این جھل و جنون خود اعتراف نمود.

این نخستین کار است.

باید کاری با خویشتن نمود و دست از سر دیگران برداشت. و این گام دوّم است.

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 81
 

انسان کامل در جهان مدرن

انسان کامل در عرفان اسلامی ھمواره به لحاظ ماھیت باطنی و معنوی تعریف شده است و تقریباً ھیچ

نشان و آدرس بیرونی ندارد که انسان کامل اصولاً در جامعه به لحاظ اقتصادی و اجتماعی چگونه زیستی

دارد.

انسان کامل انسانی است که در ھستی نقد ، غنوده و آسوده و راضی است . انسان کامل مظھر احدیت

در میان مردم است پس یگانه و تک رو است . و نیز مظھر بی نیازی حق است بنابراین از منظر اقتصادی

انسانی کاملاً فقیر است . و از قلمرو بستگی ھای تاریخی و نژادی خارج است پس تنھاست. و بی نیاز از

آینده و آتیه پرستی است لذا پیرو ھیچ ایدئولوژی و حزب و گروه آرمانگرا نیست زیرا خودکفاست و راضی

به ھستی خویش است . و در مرحله آخر بی ھمتاست و لذا انگشت نما و یگانه و غیر قابل تقلید است

ھمانطور که تقلید ھیچ چیزی و کسی را ھم نمی کند. و در عین حال در قلمرو معرفت با کل جھان و

جھانیان در صلح است و با کسی جدالی ندارد و لذا در جمع است و منشأ صلح و محبت عامه میباشد

و حلال مشکلات و حامی ھر کسی که بخواھد از یوغ ستم و بندگی رھا شود.

بنابراین انسان کامل در جامعه مدرن مثل موجودی مابعد از تاریخ است که در تاریخ جامانده است و لذا

تاریخ را زیر نظر دارد و عواقب جامعه بشری و ھر حرکت اجتماعی را می بیند. و لذا در میان مردم به

لحاظی آدم بدشگونی تلقی می شود. انسان کامل بدلیل صفات مذکورش انسانی فوق علمی و ماورای

تکنولوژی و خارج از گود اقتصاد و سیاست ودموکراسی و ھنر و ایدئولوژیھاست . انسان کامل ھمان

انسان آرمانی است که واقع گردیده است.و لذا مورد بخل و انکار و عداوت عامه مردم نیز می باشد.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 87
 

عشق یعنی چه؟

عشق طبق تعریف که در قلمرو عمل فقط با ایثارمعین می شود چیزی جز عشق خوبی به بدی نیست .

که ازلیت این عشق منجر به خلقت عالم و آدم شد که عشق وجود به عدم بوده است.

عشق خوبی به خوبی ، دیگر عشق نیست بلکه عدالت و انصاف و تجارت است . و بقول حضرت

مسیح(ع) ، دوست داشتن دشمنان، محبت است و دوست داشتن دوستان را ھنری نیست .

عشق آدم خوب به بدھا، عشق عارف به جاھل، عشق قوی به ضعیف و .... عشق واقعی است و گوھره

الھی است و دارای ذات خلاقه می باشد و موتور محرکه تکامل محسوب می شود. عشق یعنی نیک

بینی بدترین آدمھا. یک عاشق اگر بر این حقیقت نھان آگاه نباشد نھایتاً از عشق خود توبه می کند و از

معشوق انتقام می ستاند. عشق غریزی مرد به زن ھم اگر دارای این خود آگاھی نباشد عاقبتی فجیع

دارد.

بزرگترین قدرت خلاقه عشق اینست که تحت الشعاع نور عشق، بدھا، خوب دیده می شوند و زشت ھا

ھم زیبا می گردند و بدینگونه است که انسان و جھان در مقابل نگاه عاشق بسوی کمال میرود. معشوق

نیز تحت چنین نگاھی است که به غیرت می آید و به سمت خوبی و زیبائی حرکت می کند. آرایش و

خودآرائی صوری زن در مقابل نگاه عاشقش کمترین نوع این حرکت است. آدم بدی که فقط یکبار خوب

دیده شد باور می کند که می تواند خوب باشد و این کمترین معجزه عشق است که نیکوکاری را احیاء

می کند.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 109
 
زناشوئی مالیخولیائی
( آخرالزمان زناشوئی)
 
آخرالزمان ھویت مردانه ھمانا به آخر رسیدن مرد با مردانگی خویش است ھمانطور که آخرالزمان ھویت
زنانه ھم به پایان رسیدن زن با زنانگی خویش است .
به بیان دیگر این ھمان به پایان رسیدن ھویت مادری زن و ھویت پدری مرد است. و این بمعنای به پایان
رسیدن غیرت در مرد و عصمت در زن است و یا به پایان رسیدن اراده و مسئولیت مردانه در مرد است و به
پایان رسیدن محبت و وظایف زنانه در زن است. و این به پایان رسیدن عمر تاریخی خانواده است. در چنین
وضعی یک خانواده ایده آل و پابرجا در صورتی ممکن می آید که زن یا مرد لااقل یک نفر در خانه نباشد و
بچه ھا نیز غرق در تلویزیون و کلاسھای به اصطلاح ھنری و شبه تقویتی در بیرون باشند. مرد روابط
خودش را دارد و زن ھم روابط خود را و بچه ھا نیز. و ھنگامی می توان فاجعه را شاھد بود که ھمه
اعضای خانواده در خانه باشند وھیچ میھمانی ھم بعنوان سپر بلا و مخفی گاه در کار نباشد و تلویزیون
ھم برنامه جذابی نداشته باشد. و اما نام و عنوان این زندگی بدینگونه تقدیس میشود: عشق، آزادی،
استقلال، ایثار و ......   این مکتب« ھر که برای خودش » می باشد.
و آنچه که بناگاه این ثبات مصنوعی را بر ھم می زند فرزند است که بناگاه مبتلا به جنون و یا فساد و
رسوائی می شود. که البته نام این جنون، نبوغ است و نام این فساد ھم حقوق بشر !
 
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 118
 
 

فرق تحقیر و انتقاد

در سالھای اخیر از بس که از خود تعریف و ستایش کرده ایم در حال خفه شدن ھستیم. بسیاری از ما

ھنوز ھم درعصر ادعای فکر و روشنفکری و تجزیه وتحلیل و فلسفه و علوم انسانی، تفاوت تحقیر و

توھین و عداوت را از انتقاد و نصیحت و محبت درک نمی کنیم و لذا این امر یکی از بزرگترین نقایص

فرھنگی ماست که امکان اندیشه خلاق و اصلاحات فرھنگی و توسعه دینی و اخلاقی را محال میسازد

و یک خود – سانسوری و بی تفاوتی را بر کل جامعه فرھنگی ما تحمیل نموده است و خود از علل افول

مطالعه و تحقیق و تفکر در کشور ماست که به بحران ھویت انجامیده است و لذا مخصوصاً جوانان ما در

اوج آزادی ھم احساس اسارت و خفقان می کنند.

نشان دادن حقارتھا و جھالت ھا و بدبختی ھا ھرگز نمی تواند به نیت بخل و عداوت و نابودی باشد . زیرا

دشمن ھرگز قدرت درک و بیان حقایق و عیوب آدمی را ندارد و فقط تھمت می زند و عربده و فحاشی

نموده و محکوم به نابودی می سازد . آنکه می تواند درد و مرض کسی را درک کند ذاتاً دوست و دلسوز

است . نشان دادن حقارت متفاوت از تحقیر نمودن است. بیائیم درست مثل طبابت، تشخیص امراض

فرھنگی را ھم وارد فرھنگ خود سازیم . کسی که میل به اصلاح و نجات خود ندارد انتقاد را تحقیر و

عداوت می پندارد .علی(ع) سلطان عشق می فرماید:« دوست حقیقی تو کسی است که عیوب تو را به 

تو ھدیه می کند و دشمن حقیقی تو کسی است که عیوب تو را از تو پنھان می نماید و فقط چاپلوسی و

تحسین می کند». بیائیم اندکی ھم علوی بیندیشیم نه اینکه فقط به یاد امامان مان بر سر و سینه خود 

بکوبیم.

آیا اگر پزشکی بیماری سرطان را در بیمارش تشخیص دھد او را تحقیر و عداوت کرده است؟

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص 121