عشق

کتاب ها و سخنرانی های استاد علی اکبر خانجانی در باره همه موضوعات انسانی

حضرت «قهر»

۳۸ بازديد

یا قاهر یا قهار

1- و از جمله اسمای بارز الهی در کتابش قاهر و قهار است ولی این قهر به معنای غضب و لعن و نفرتش از خلق نیست بلکه به معنای تمایز شدید و غایت سلطه و چیرگی و غلبه اش بر خلق است و آن اساساً مربوط به عرصه ظهور و قیامت هاست که سّبوحی و قدّوسی ذاتش رخ می نماید:« روزی که زمین و آسمان تبدیل می شوند به غیر آنچه که هستند و رخ می نمایند از برای خدای واحد قهار.» ابراهیم 48- « روزی که خلایق از برای پروردگارشان بارز می شوند فرمانروائی از آن خداوند واحد قهار است.» غافر 16- که این قهرش از حکمت اوست که حکمت ظهور باطن هستی است: « و او بر بندگان مسلط و قاهر است و او حکیم و آگاه است.» انعام 18-

 

2- که البته این قهر و قهاریتش برای مومنان سراسر رحمت و کرامت و لطف و محبت است زیرا دیدارش می کنند از منظر جناتش. ولی برای کافران روزی سخت و شقاوت بار و آتشین است بخصوص از برای کسانیکه حتی آفرینش او را منکرند و چه بسا خود را به جای او عوضی گرفته اند:« و امر بر آنها مشتبه شد و آفرینش خدا را بخود نسبت دادند. بگو که خدا خالق هر چیزی است و او واحد و قهار است.» رعد 16- زیرا کسی که اصلاً آفرینش خود از عدم را فراموش می کند آفرینش خود و جهانش را از خودش می پندارد یعنی خود را خدا می داند.

 

از کتاب خداشناسی امامیه (شرح اسمای الهی ) جلد چهارم - فصل 156

161- کتاب صوتی (14) خداشناسی امامیه جلد۴ (امام شناسی قرآنی و خودشناسی الهی) - ۱۳۹۳ (۴ Quranic Theosophy)

161کتاب خداشناسی امامیه جلد۴ (امام شناسی قرآنی و خودشناسی الهی) - ۱۳۹۳ (۴ Quranic Theosophy)

همه کتاب های صوتی و متنی استاد علی اکبر خانجانی در سایت :khanjany.com و nooreomid.net 

نشانی تلگرام: khodshenasi4@

 

 نشانی آپارات : aparat.com/bihamta95

کتاب صوتی : گفتگوئی با استاد علی اکبر خانجانی

۴۳ بازديد

کتاب صوتی : گفتگوئی با استاد علی اکبر خانجانی:

کتاب صوتی ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما - 1

کتاب صوتی ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما - 2

کتاب صوتی ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما - 3

کتاب صوتی ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما - 4

کتاب صوتی ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما - 5

کتاب صوتی ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما - 6

کتاب صوتی ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما - 7

کتاب صوتی ناگفته ها و ناشنیده های عصر ما - 8

 
دانلود همه کتاب های صوتی در سایت نور امید : nooreomid.net

مشاوره شیطانی

۴۵ بازديد
مشاوره شیطانی
 
۴- زنا با القای دروغین مفهوم عشق رخ می دهد! زورگوئی و ظلم و تجاوز به حقوق عزیزان با اتکای به مفهوم دروغین محبت و عشق و ایثار رخ می دهد! بسیاری از خیانتها با توجیه خدمت انجام می گیرد! دزدی با توجیه گرفتن حق خود از دیگران انجام می شود و ... و این جریان خود واژگونسازی بشر است از طریق دروغهائی که به خودش می گوید البته با مشاوره های شیطانی! 
 
استاد علی اکبر خانجانی
 
کتاب خداشناسی امامیه جلد پنجم ص ۷۲۶

مراحل عشق

۴۴ بازديد
مراحل عشق 
 
عشق موجب اشد نزدیکی می شود و این نزدیکی در موج اول تماما مهر و کرامت و لذت و عزت و سعادت است و در موج دوم قهر و غضب و خیانت تا سرحد نابودسازی می باشد و به غایت دور شده گی می انجامد که این غایت دوری به نزدیکی مجدد می انجامد که البته این نزدیکی لزوما فیزیکی نیست که در عرصه آفات و امراض بشری قرار گیرد. 
 
 
 
استاد علی اکبر خانجانی 
 
کتاب شناخت شناسی ص ۲۹

منشأ شک دینی، شک در عشق و شک علمی

۳۵۸ بازديد

منشأ شک دینی، شک در عشق و شک علمی

" شک " منشأ سؤال است. و محصول ناکامی انسان در جهان. این شک محصول فروپاشی احساس و ایده سعادت و لذت است. محصول اختلال غرایز و محصول شکست انسان به عنوان یک حیوان در جهان است. ولی این شک هنوز در صدد احیای مجدد لذت و سعادت جانوری می باشد یعنی در جستجوی بهشت است. در جستجوی یک حیوانیت شدید و جاودانه و رمانتیک. این شک به سوی مذهب یا مکاتب خلق مدینه های فاضله می رود که دیر یا زود باز هم شکست می خورد و فرو می پاشد و پوچ می شود. شک از شکست و پوچ شدگی بر می خیزد و به شکست و پوچی برتر و کامل می رسد تا جائیکه انسان را بر آستانه عدم قرار می دهد. و راضی به نبودن می سازد. شک همان شک به وجود است و لذا به عدم منجر می شود....

شک دینی، شک در عشق، شک علمی، همه این شک ها محصول عدم پاسخگوئی لازم دینی و عشق و علم به غرایز بشر است....

 

استاد علی اکبر خانجانی

کتاب شناخت شناسی ص ۱۱

 

معنای طلاق

۵۴ بازديد

معنای طلاق

و در هیچ عرصه ای همچون زناشوئی، عشق و منطق به چنین ورطه ای از امتحان و تباهی و تعالی نمی رسند. به همین دلیل است که حتی آنچه که طلاق نامیده می شود نه بمعنای نابودی رابطه زن و شوهر است بلکه همانطور که واژه « طلاق » نشان می دهد به معنای « مطلق » شدن این رابطه است یعنی پاک و ناب و جاودانه شدن. و این عشق است که از دام ماده رهایی یافته است تا انسان مخاطب خود را نیز نجات دهد...

. بنابر این کسی که همسر یا معشوق را مقصر و گناهکار و خائن می داند به همان شدت که ابله است و دروغ می گوید راست نیز می گوید. در اینجا حقیقتی طلسم گونه قرار دارد که بسیار فراتر از راست و دروغ است و بسیار فراتر از اینکه حق با کدامیک از طرفین است. و فقط یک عارف عاشق از پس این حقیقت بر می آید یعنی کسی که راستی این دروغ و دروغ بودن این راستی را می بیند و از آن فرا می رود.

 

استاد علی اکبر خانجانی 

کتاب شناخت شناسی ص ۷۹

عشق و ایثار

۱۰۲ بازديد

ایثار

۴۴۰- "من خودم را تباه می سازم و به زجر و خواری می اندازم و فدا می کنم تا تو خوشبخت شوی": خیلی غلط می کنی ای آدم خوار حقه باز! ابلیس هم این نمایش را بازی کرد و تا ابد پشیمان شد و اگر اندکی محبت و معرفت در باره خدا می داشت دست به این بازی نمی زد و ملعون خدا و خلق او نمی شد و به عذاب ابدی مبتلا نمی گشت. منظورم خباثتی مزمن است که نقاب عشق و ایثار بر صورت دارد و بر قربانیان خود منت هم می نهد. منتی که "عشق" نامیده شده است که نام واقعی اش شیطنت است. بدین ترتیب تمامیت معنای شیطان چنان تعریف شد که دیگر هرگز قابل تحریف نباشد.

 

از کتاب "هستی بایستی" استاد علی اکبر خانجانی

عشق اگر خیمه زند

۷۴ بازديد

عشق اگر خیمه زند

وقتی کسی عاشق می شود دیگر در کل جهان هم نمی گنجد و لذا کل زندگی این جهان در نظرش حقیر می آید و اعمالی شگرف انجام می دهد که دال برجنون می آید. عاشق به آنسوی مرزهای هستی نظر دارد تا میخهای خیمه عشق را بکوبد زیرا این خیمه بسیار وسیعتر از جهان است و لذا هرگز موفق به نصب این خیمه نمی شود و این خیمه را به دوش کشیده و شهر به شهر و در به در می چرخد تا جائی برای کوبیدن میخهای خیمه بیابد که خاک سست نباشد. این سرّ خانه بدوشی عاشق است و بی خانمانی او. عاشق برای برافراشتن این خیمه نیازمند چهار میخ است (چهاراوتاد)، چهار یار. ولی گاه تعداد یاران به سه می رسد ولی هرگز چهارمی از راه نمی رسد و یا اگر چهارمی رسید یکی از آن سه می رود.  می گویند که امام زمان (عج) به هنگام ظهور چهار یار اصلی دارد که معروف به چهار اوتاد هستند و اوتاد از الفاظ قرآنی می باشد و به معنای میخها هستند. پس مشکل دو تاست: یکی میخها ودیگری زمین است. چهار جان پاک و چهار نقطه از جهان پاک برای استقرار این چهار میخ.

نکته ای هست ولی هر دل عاشق داند… عشق اگر خیمه زند کل جهان اینهمه نیست

دائرةالمعارف عرفانی جلد ۶ ص ۱۱۷                                                                   

                 استاد علی اکبر خانجانی

فلسفه جنایت

۶۷ بازديد

فلسفه جنایت

« جنایت » به لحاظ لغت از ریشه « جن » است پس معنای لغوی آن جن زده گی تا سر حد فعالیت

و به سر انجام رسیده گی می باشد لذا غایت جنون می باشد.

جنون یعنی رسوخ جن در نفس آدمی. پس ھویت و اراده و ھوش و روح فرد بایستی در خویشتن نباشد و

در جای دیگری مقیم شده و مسخّر گشته باشد در یک شی ( تلویزیون، کامپیوتر،اتومبیل...... ) و یا یک

فرد دیگری (ھمسر یا معشوق). و امّا نفس خود آن شی یا فرد کجاست؟ در توست و تو را به تسخیر

آورده است و درجھت اھداف خود تحت فرمان گرفته و بھرکاری وامیدارد. پس جن تو بواسطه نفس آن فرد

یا چیز دیگر بر تو رخنه می کند. زیرا اجنّه ھمواره از وجود انسان بعنوان یک وسیله استفاده می کنند.

ھر جنایتی بخاطر تصاحب و تملک چیز یا کسی انجام می گیرد. زیرا فرد از خود – بیگانه در قحطی وجود

است و می خواھد از طریق تصاحب یک چیز دیگری احساس وجود نماید. چنین واقعه ای معمولاً تحت

« عشق » تقدیس می شود و لذا ھر جنایتکاری عشق را علت بدبخت شدن خود می داند. در اینجاعنوان

عشق نام مستعار جنون است که جنایت را ممکن می سازد.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص71

چند حکایت عرفانی

۶۶ بازديد

عقل چیست؟

* از دیوانه ای پرسیدم عقل چیست . گفت: نمی توانم بگویم زیرا آنرا فھم نمی کنی .

* از فقیھی پرسیدم عقل چیست . گفت : مھار نفس اماره!

* از عارفی پرسیدم عقل چیست . گفت : زنجیری است که بر جنون خویشتن زنند .

* از حکیمی پرسیدم عقل چیست . گفت : اراده خدا در بشر!

* از عاشقی پرسیدم عقل چیست . گفت : عاشق شدن !

* از عمله ای پرسیدم عقل چیست. گفت : کار کردن و کار کردن و کار کردن!

* از قبری پرسیدم عقل چیست . گفت : در مقابل روی توست.

* از خداوند پرسیدم عقل چیست . گفت : منم!زیرا کل کائنات در مھار من است.

* از خود پرسیدم عقل چیست . گفت : چیزی که بواسطه آن ھر چیزی ھمان است که ھست الا انسان

که بی عقل است اکثراً .

---------------------------------------------------

چند حکایت عرفانی

* مردی به زنش اظھار عشق کرد . زن گفت : اگر راست می گوئی ثابت کن. مرد گفت: چگونه؟ زن گفت

مرید من شو! مرد گفت حالا که خوب فکر می کنم عاشق تو نیستم چون نمی توانم مرید حرفھای تو

باشم . زن گفت : پس من مرید حرفھای تو می شوم . مرد گفت : حالا که خوب فکر می کنم واقعاً عاشق

تو ھستم.

--------------------

* عزرائیل به بالای سر بیماری رفت و گفت:« یک دقیقه دیگر وقت داری و سپس جانت را می گیرم »

بیمار گفت:« لطفاًَ صبر کن تا جواب آزمایش بدست من برسد تا لااقل بدانم به چه بیماری مرده ام ».

عزرائیل گفت: به مرضی بنام مرگ مبتلا شده ای که ھیچ علاجی ندارد جز مرگ . منتھی مرگ ھر کسی

نام خاصی دارد.

 

*روزی مردی به نزد عارفی آمد و گفت: ای شیخ به جستجوی خداوند آمده ام. شیخ گفت: من خود ھنوز

نجسته ام و لی اگر بخواھی دو نفری او را جستجو می کنیم چون خودش گفته که با یک نفر روبرو نمی

شود بلکه برای دو نفر آشکار می شود. مرید گفت : برای چه؟ شیخ گفت : برای اینکه اگر برای یک نفر به

تنھائی آشکار شود آن یک نفر خودش را خدا می پندارد و ادعای خدائی می کند ولی اگر یک شاھد دیگر

ھم باشد چنین ادعائی ممکن نمی شود. مرید بپرسید : حال برای کدام یک از ما آشکار می شود . شیخ

گفت: برای من در تو و برای تو ھم در من بدینگونه حق خدا محفوظ می ماند.

---------------------

به یکی گفته شد: «درب بھشت برای شما باز شده و ساعت ھشت امشب بسته می شود»*فرد

مذکور گفت: چه بد شد من ساعت ھشت و نیم با روانکاوم قرار ملاقات دارم، متأسفانه نمی توانم به

بھشت بروم.

 

* پزشکی در بیمارستان برای معاینه بالای سر بیماری حاضر شد و گفت:« دھانت را باز کن و بگو آ »

.بیمار گفت : آقای دکتر لطفاً برگه آزمایش ایدز خودتان را بمن نشان دھید تا به شما اجازه معاینه بدھم.

 

* کسی در آتش جھنم نعره می زد و می گفت:« به دادم برسید! » فرد متکبر دیگری که در ھمان

حوالی مشغول ضجه زدن بود به فرد اول گفت:« لطفاً بگو به داد من ھم برسند » .

فرد اول گفت:«چرا خودت داد نمی زنی ».فرد اول گفت: « من حوصله منت کشی ندارم »

فرد دوم گفت : من ھم اولش نداشتم .بعد پیدا کردم. تو تازه آمده ای ؟

 

زنی با حالت بغض به شوھرش گفت : آیا می دانی که چند وقت است نگفته ای که عاشق منی؟ مرد

گفت: بگذار حقوقم را بگیرم بعد.

* زنی با ھمکار زنش درد دل می کرد که گفت : شوھرم کلاه بزرگی سرم گذاشت. زن دوم گفت: شوھر

من ھم. درحالیکه مدتھا فکر می کردم که من کلاه سر او گذاشته ام. زن اول گفت: من ھم ھمینطور.

دومی گفت:ما زنان چقدر ساده ایم .

---------------------------------------

چند حکایت عرفانی

از حکیمی پرسیدند: عشق چیست؟ گفت: بستگی و اسارت تو در غیر تا قدر خود بدانی و به خانه

خود باز گردی و دیگر از خانه خروج نکنی و ھرزه گی ننمائی و به دزدی نروی. عشق عذاب خود

نشناسی و کفران وجود خویشتن است. آدمی تا خدا را در خود نیافته عاشق است و آنگاه

معشوق است.

 

از زنی پرسیدند: چرا تا به آخر دست از ناز نمی کشی با اینکه می بینی که خریداری ندارد و جز

فریب نصیبی به تو نرسانیده است. گفت: جز ناز کالائی ندارم که اگر از آن دست بکشم روسپی

شده ام. ھر چند که برای حفظ این کالا گاه مجبور به روسپی گری می شوم منتھی در خفا و با

شوھرم.

 

از زاھدی پرسیدند: تو خود میدانی و خلایق ھم می دانند که این زھد تماماً ریائی است پس چرا

دست نمی کشی و اینقدر بیھوده عذاب می کشی؟ گفت: یعنی فاحشه شوم!

 

از منافقی پرسیدند: ھمه می دانند که منافقی پس چرا توبه نمی کنی؟ گفت: بخدا که نفاق

بدترین عذاب الھی است و کسی را یارای رھائی از عذابش نیست. و این عذاب انکار کسی است

که موجب ایمانم شده بود.

 

از رھگذری پرسیدند: به کجا میروی و از کجا آمده ای؟ گفت: از عدم آمده ام و به عدم می روم.

ولی مدتی است که ره گم کرده و سر از دنیا در آورده ام و ھیچ ره خروجی نمی یابم.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد سوم ص26-24