بیرحمی

کتاب ها و سخنرانی های استاد علی اکبر خانجانی در باره همه موضوعات انسانی

بود و نبود

۱۹ بازديد

بود و نبود

5- هسته مرکزی تناقضات و تضادها و تردیدها و تذبذبهای اندیشه و روان بشری، منیت اوست یعنی آن حسی که در هر کسی القای خودیت می کند و او را من منحصر بفرد خویش می سازد و کانون اراده اوست. اراده ای که در ذاتش با خودش در تناقض و تضاد است. و لذا پیروی از چنین اراده ای جز بطالت و گمشدگی و نابودی عاقبتی ببار نمی آورد.

از کتاب بود و نبود

 

154- کتاب صوتی (1) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (2) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (3) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (4) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (5) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (6) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (7) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (8) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (9) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (10) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (11) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (12) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (13) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (14) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (15) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (16) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (17) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب صوتی (18) بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

154- کتاب بود نبود - ۱۳۹۲ (Emamieh ontology)

دانلود رایگان کتاب های صوتی و متنی استاد علی اکبر خانجانی در سایت :khanjany.com و nooreomid.net 

نشانی تلگرام: khodshenasi4@

 

 

چرا نمی توان خود را دوست داشت؟

۵۷ بازديد
چرا نمی توان خود را دوست داشت؟
 
« ای فرزند آدم آیا کی میخواھی بخودت رحم کنی و کجا لایق بھشت من باشی. »حدیث قدسی.
حقیقت اینست که انسان از دل فرد دیگری می تواند خود را دوست بدارد.
این سخن خداوند به آدمیزاد دال بر کفر ذاتی اوست که به زبان امروزین نوعی مازوخیزم و خود آزاری و
خود – بد بودن و نفرت از خویشتن است که به انتقامی بی پایان از خویشتن منتھی می شود که ھمان
دوزخ است. براستی این چه رازی است در این حیوان دو پا. که حتی خداوند را ھم گاه به حیرت میاندازد:
« آیا حیرت نمی کنی که چگونه کافر ان بر آتش دوزخ چه صبورانه می سوزند »قرآن – و بلکه بر آتش
دوزخ می رقصند.
این بیرحمی بشر نسبت به خودش از کجاست؟ آدمی حتی نسبت به حیوانات مھربانتر است تا بخودش.
این ھمان راز کفر بشر است که اکثریت مردمان بدان مبتلایند که از یک نظر عین حماقت اوست و از نظر
دیگری عین شقاوت او با خویشتن می باشد. و بقول فیلسوفی خداوند این نوع آدمھا را بیشتر دوست
می دارد که اکثریت قریب به اتفاق مردم را اینگونه آفریده است. تا در دلی ایمانی نباشد انسان نمیتواند
به خود خوشبین و مھربان باشد. و اندکی ھم که بخود مھربانند( مؤمنان) بدست کافران شکنجه و
یا کشته می شوند. گوئی که مھر و عطوفت با خویشتن در مذھب کفر گناه و خیانتی نابخشودنی است .
حقیقت اینست که با عقل خیر و شر و نگاه بھشت و دوزخی ھرگز نمی توان به راز ھستی پی برد و خدا
را شناخت. این نوع اندیشه محکوم به کفر و انکار است. جز با فھم عشق نمی توان خدا را و آنگاه انسان
را شناخت . ھیچکس نمی تواند بدون داشتن پیر و مرادی خود را دوست داشته باشد. اینست مسئله !
 
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد دوم ص 111

فلسفه ترحم

۸۵ بازديد

فلسفه ترحم

ترحم بمعنای رحم نمائی است به آدمھای بیرحم. و لذا ماھیتی ریائی دارد. ترحم به حماقت موجب

استمرار و رشد آن است. ترحم به شقاوت موجب تبلیغ و رونق آن است. ترحم به ضعف و انحطاط

موجب ترویج بدبختی و تشویق ناتوانی است. حتی ترحم به بیماری موجب تعمیق و استمرار مرض

در فرد بیمار می شود. متاسفانه فرھنگ ترحم به زشتی و حقارت و پلیدی و جھل در جامعه ما از

ریشه ای عمیق برخوردار است و بخشی از علل انحطاط و رشد تاریخی شرارت و حقارت و شقاوت

است که از زمینه ھای تاریخی نفاق فرھنگی و اخلاق می باشد. بزرگترین رحم به آدم بیرحم ھمانا

بیرحمی کردن به اوست.

ترحم جز به کودکان و پیران علیل و برخی آدمھای رنجور و از پا افتاده، موجب رشد و تشویق انحطاط

است. آنکه مستحق ترحم باشد ھرگز طلب ترحم نمی کند.

معمولاً آدمھای فریبکار و رذل و شقی دارای ھویتی رقت انگیزند و این ھمان ابزار شیطانی آنان در

جھت تداوم پلیدیھایشان می باشد که بصورت موش مرده گی و نه نه غریبم و زار زدن خود نمائی می

کند. اینان ھرگاه که کمر راست کنند جز به پلیدی خود ادامه نمی دھند. بھترین راه یاری رسانیدن به

این آدمھا،طرد و اظھار نفرت از آنھاست. کسی که رحم و محبت نمیکند در واقع آنرا خوار می شمرد

و لذا محبت به چنین کسی برای او عین خوار کردن است و لذا کینه می ورزد. پلیدی و فسق و

شقاوت و بیرحمی در لباس موش مردگی و مظلوم نمائی بھترین روش شیطان در ترویج و استمرار

شرارت پنھان در زیر پوست جامعه است. ترحم به تجاھل و تمارض و مظلوم نمائی بزرگترین نقطه

ضعف فرھنگ ما ایرانیان است که جز بواسطه معرفت بر ھویت این فرھنگ امکان فائق آمدن بر آن

نیست. ترحم به آدم بیرحم،بیرحمی به رحمت است. محبت به آدم بی محبت، بی محبتی به محبت

است. بیرحمی به آدم بیرحم موجب بیداریش می شود.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد اول ص 113