تصوف

کتاب ها و سخنرانی های استاد علی اکبر خانجانی در باره همه موضوعات انسانی

نشانه های خود-شناسی

۳۴ بازديد

نشانه های خود-شناسی

کسی که خود را می شناسد همواره دگرگون می شود، به لحاظ کلام و حالات و آداب و راه و روش زندگی. و در عین حال در هر دگرگونی نیز آرامتر و مطمئن تر می شود. و نیز همواره در عطش دگرگونی و انقلاب درونی جدید است. 

 

کسی که خود را می شناسد موجودیتش در جامعه موجب پدید آمدن امواج خود-شناسی در افراد و گروهها می شود و هر کس و گروهی را ماهیتاً عیان می سازد. و در حقیقت برپا کننده قیامت برای مردم است تا هر فردی، نهان درون خود را عیان ببیند.

 

کسی که خود را می شناسد در باره هیچ کس و چیز دیگری وسواس و تردید و میلی ندارد.

 

کسی که خود را می شناسد نه تنها از همه بی نیاز است بلکه از خودش نیز بی نیاز است و برای همین است که هیچ آرزو و برنامه ای برای فردا ندارد و هیچ حسرتی هم از گذشته ندارد.

کسی که خود را می شناسد هیچ کاری نمی کند زیرا می بیند که همه کارها در مجرای درستش در حال انجام است. 

 

کسی که خود را می شناسد جز صبر کاری ندارد.

 

از کتاب خلقت دوباره ص30

۱۳ - کتاب صوتی(۱) خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت) ۱۳۷۶ (NEW CREATION)

۱۳ - کتاب صوتی(۲) خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت) ۱۳۷۶ (NEW CREATION)

۱۳ - کتاب صوتی(۳) خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت) ۱۳۷۶ (NEW CREATION)

۱۳ - کتاب صوتی(۴) خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت) ۱۳۷۶ (NEW CREATION)

۱۳ - کتاب صوتی(۵) خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت) ۱۳۷۶ (NEW CREATION)

۱۳ - کتاب صوتی(۶) خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت) ۱۳۷۶ (NEW CREATION)

۱۳ - کتاب خلقت دوباره (مکتب اصالت معرفت) ۱۳۷۶ (NEW CREATION)

همه کتاب های صوتی و متنی استاد علی اکبر خانجانی در سایت :khanjany.com و nooreomid.net 

نشانی تلگرام: khodshenasi4@

 

 نشانی آپارات : aparat.com/bihamta95

انفجار تضادها و پوچی ها در آخرالزمان

۳۸ بازديد

انفجار تضادها و پوچی ها در آخرالزمان:

آنکه می خواهد همواره در چشم دیگران آدمی مهربان و صادق و ایثارگر و خردمند و خوشبخت جلوه کند مشغول نبردی مستهلک کننده با حقیقت نفس خویشتن است و در این نبرد با حق، رنجور و دیوانه می شود زیرا تعادل ( عدالت ) را از دست می دهد و به ناگاه در حین عشق و ایثار دست به جنایت می زند و رسوا می شود و این جنایت اجتناب پذیر است و آن نبرد با حق را درهم می شکند و وجود را متعادل می سازد. دیالکتیک همان میزان تعادل در وجود بشر است: تعادل بین خیر و شر، مهر و قهر، خوشبختی و بدبختی، جهل و علم، مرگ و زندگی و بقا و فنا و ماده و معنا. و آنکه دیالکتیک را می شناسد به تعادل می رسد و از افراط و تفریط می رهد و دست از ستمگری و ستم بری که دو روی جهالت است بر می دارد. دیالکتیک «میزان» است و به این میزان وجود، فقط بواسطه معرفت نفس می توان رسید.

**

نفس در ذات خود یگانه است و در ظهور و برون افکنی اش دوگانه و نهایتاً پوچ است و تا این پوچی تا به غایتش آشکار نشود یگانگی اش رخ نمی نماید و دیالکتیک رسالت دارد تا این واقعه را ممکن سازد بواسطه کالاهایش: دانش، تکنولوژی، سیاست، اقتصاد، هنرها و فلسفه و ایدئولوژی ها. و آخرالزمان که به لحاظی همان عرصه ظهور دیالکتیک دیالکتیک  در حیات مادی بشر است لذا عرصه انفجار تضادهاو پوچی هاست و نیز نهایتاً عرصه ظهور انسان کامل و یگانه که در وادی مکان - زمان قرار دارد و ناجی بشریت از قهقرای نیهیلیزم است.

از کتاب الحاقه تألیف استاد علی اکبر خانجانی 

@khodshenasi4

nooreomid.net

 

تصوف چیست؟

۸۷ بازديد
تصوف چیست؟
 
شاید ھیچ مسلک و مذھبی در طول تاریخ به اندازه « تصوّف »تقدیس و لعن نشده است. و بی تردید
تصوّف نیز مثل ھمه مکاتب و مذاھب دارای دو صورت و جلوه بوده است جلوه حقیقی و جلوه جعلی و
دجّالی. این ھمان مذھب ضد مذھب یا نفاق است که تصوّف را ھم بازیچه دین فروشان نموده و مبدّل به
دکان و تجارت ویژه ای ساخته است. لفظ صوفی (سوفی) سابقه ای بس کھن دارد و نخستین بار از
حکمت یونان باستان و از شھر الئات برخاسته است و بانیان حکمت توحیدی در این دیار معروف به
سوفیست بودند. این واژه مشتق از sophia به معنای حقیقت و یک سوفیست بمعنای حکیمی بوده که به
حق رسیده و خود مظھر آن شده است و لذا ھمه این سوفیست ھا دارای مکاشفات و کرامات بوده و لذا
در نزد مردمان جاھل معروف به جادوگر بودند. نخستین سوفیست ھا عبارت بودند از : پارمنیدز، اگزنوفان،
زنون و جورجیاس. مشھورترین و شاید آخرین فرد این مکتب در یونان ھمان سقراط حکیم است که خود را
پیامبر این مکتب معرفی نمود و شھید شد. این حکیمان جملگی ھویتی مردمی و فقیرانه داشته و
عمرشان به تعلیم حکمت و شفا دادن به امراض مردم سپری شد و بسیاری از آنان به تحریک حکّآم وقت
تبعید و یا کشته شدند وخانه شان سوزانده و آثارشان نابود شد. به زبان خودمان اینان را بایستی
عارفانی واصل دانست که اسوه ھای فضیلت در میان مردم بودند. اینان سالکان وادی خودشناسی
عملی یا حکمت عملی بودند.
تصوّف درجھان اسلام نیز ادامه ھمان نھضت فکری و روحانی است که بر مبنای عرفان اسلامی و تعالیم
پیامبر اکرم و علی (ع) و سلمان فارسی و مدرسه صفّه درجوار خانه پیامبر تحکیم واحیاء شده است که
« خودشناسی –خداشناسی » در سرلوحه معارف آنان قرار داشت. از این منظر بایستی پیامبر و علی
(ع) و سلمان را نخستین صوفیان کامل در تاریخ اسلام دانست. در واقع بایستی وحی محمدی را یکی از
آخرین مدارج کمال تصوّف در تاریخ جھان دانست که با معراجش به اوج رسید. می دانیم که مدرسه صفّه
به امر خداوند در کتابش به پیامبرش امر شد که : بایستی برخی از مؤمنان خاص عمر خود را وقف کسب
معرفت نمایند. بنابراین نام « صفه »بر این مدرسه می تواند ادامه و تکرار ھمان نھضت سوفیای یونان
باشد ھر چند که برخی بر این باورند که صفّه بمعنای سایه بان است و چون مریدان این مدرسه در زیر
سایه بانی مشغول تعلیم می شدند لذا نام صفه بر این گروه مدرسه باقی مانده است، الله اعلم! بھرحال
فرقی ھم نمی کند.
و اما آفات و امراض و مفاسدی که بر مدار تصوّف پدید آمده و یا به آن نسبت داده شده است امر عجیب و
غریبی نیست و از جنس ھمان آفت یا اتھاماتی است که بر کل کالبد اسلام و تشیع وارد شده است .
بنظر ما این آفات و اتھامات از دو نوع بوده است . یکی سوء استفاده عمدی شیادان و دجالان از این مکتب
و نیز اتھامات حکّام جبار و فاسد است. و اما دیگری جھل مردم و برخی پیروان بوده است. و اما در مورد
اول جای بحثی نیست ولی در مورد دوم یک نکته شدیداً قابل ذکر است و آن اینکه برخی از مردمان از
روی ھوی و ھوس و حرص و تقلید خواسته اند که فقط اعمال خارق العاده و مکاشفات و کرامات صوفیان
حقه را به قصد سوء استفاده و مردم فریبی و جاه طلبی بیاموزند و لذا به تقلید از برخی آداب آنان
پرداخته اند مثل چله نشینی ھای تصنعی و غیره. و در اینجا یکبار دگر به یاد آن سخن امام علی(ع) علت
این فساد و تحریف را در می یابیم که : ھیچکس بقصد اینکه خواست عارف شود ، نشد! کسی به حق
میرسد که عاشقش باشد و تمام زندگیش را در این راه نھد و نه از روی ھوس و حرص و تقلید و
ماجراجوئی . برخی پنداشته اند که کرامت نوعی فوت و فن است. بنده نیز برخی از این سوداگران را
تجربه کرده ام که فقط به قصد یادگرفتن فوت و فن شفاعت و کرامت بسویم آمدند و حتی برای مدتی
تظاھر به تقوی و ارادت نمودند و نھایتاً بور شده و رفتند و تھمت ھا و عداوتھا نمودند.
امروزه عده کثیری از جماعت موسوم به درویش در کشورمان نیز ادامه تاریخی ھمان تصوف ضد تصوف
ھستند که بنام عرفان فتنه ھا و فسادھا می کنند و در واقع کمترین بوئی از این حق بزرگ نبرده اند و فقط
به سودای ماجراجوئیھای به اصطلاح عرفانی و ماورای طبیعی به بازی با معارف توحیدی پرداخته و لذا به
اشد عذابھا و رسوائی ھا دچار شده اند. و حتی چله نشینی ھای من در آوردی به نمایش می گذارند تا
مردمان بفریبند و چه بسا ناگاه دچار الھامات غیبی شوند تا بتوانند عقل و جیب مردم را غارت کنند.
این را باید بدانیم که ھمه عارفان بزرگ ما مریدان و مخصلین یکی از این صوفیان حقه و اولیای خدا بوده اند
مثل مولوی، حافظ، عطار و غیره. تصوف غایت و اوج دین و تقوا و اخلاص است و چه بسا برخی از حدود
احکام عرف و شرع عامه را در می نوردد. در این باره علی (ع) بو ضوح سخن گفته است :
«ای مومنان بدانید که ھر چیزی را حد و غایتی است و اسلام را نیز . پس شما ای مومنان دین خود را در
اسلام به کمال برسانید و آنگاه برای خدا خروج کنید »
مکاشفات غیبی و کرامات الھی، اجر پویندگان شرف و جویندگان حقیقت و عاشقان معرفت و خادمان
مردم است. این ھمان راه تصوّف است.
 
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد ششم ص 39

آیا تعلیم و تربیت ممکن است؟

۸۳ بازديد
آیا تعلیم و تربیت ممکن است؟
 
مسئله اینست که آیا می توان جوھره علم و گوھره ربوبیّتی را به دیگران انتقال داد ؟
سخن بر سر انتقال نور است و نه سیاھی و سواد و اخبار و عناوین و خواص.
جرجیاس حکیم از بانیان حکمت توحیدی در یونان باستان و از اساتید سقراط حکیم در اصل سوم فلسفه
خودش( نیھیلیزم) می گوید که تعلیم مطلقاً محال است و ھیچ علمی قابل انتقال به دیگران نیست . بی
تردید منظورش از انتقال علم ھمان علم حقیقی و نور معرفت و حکمت بوده است . این اصل از مبانی
عرفان اسلامی و تصوّف نیز می باشد ولی در عرفان اسلامی برای انتقال نور علم و معرفت و حکمت راه
و روشی پدید آمد که از سنّت اصحاب صفه در خانه پیامبر اسلام آغاز شده بود و آن ارادت عرفانی و رابطه
عاشقانه و مؤمنانه بین مراد و مرید ( استاد و شاگرد ) است یعنی ھمان نوع رابطه ای که بین محمّد و
علی یا علی و سلمان و یا سلمان و سائر اصحاب صفّه پدید آمده بود . یکی از ارکان این رابطه ھمان
ھمزیستی و مشارکت جامع در ھمه امور زندگی بھمراه مراد و استاد است و تحت الشعاع نگاه و امر او
زیستن . زیستن با معارفی که یافته می شود : زندگی عارفانه !
ھمزیستی مخلصانه و مریدانه و مؤمنانه با استاد و پیرمعرفت . اینست آن گشایش عظیمی که درعرفان
اسلامی رخ نمود و بن بست نیھیلیزم جورجیاس و سقراط را نجات داد و وادی برتری در قلمرو تعلیم و
تربیت گشایش یافت و انتقال نور معرفت و حکمت و محبّت و ربوبیّت را ممکن نمود .
 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد پنجم ص 164