ناامیدی

کتاب ها و سخنرانی های استاد علی اکبر خانجانی در باره همه موضوعات انسانی

عذاب یا بلا

۲۶ بازديد
عذاب یا بلا
 
۳۲۲- ضرب المثل معروف " خدا نزدیک بلا نزدیک " در رأس شعارهای منافقان قرار دارد و با این شعار می خواهند که عذابهای حاصل از ریاکاری هایشان در دین را به حساب تقرب به حق بگذارند و رسوائی خود را تطهیر نمایند. و خدواند در خطاب به این گروه می گوید: " اگر دوستان خدا هستید پس چرا خدا شما را اینقدر عذاب می کند. خدا با دوستانش بسیار مهربان و رئوف است." در فرهنگ قرآنی " بلی " به معنای امتحان است و به معنای بلی گغتن خدا به مؤمنان است و اجابت کردن دعای آنهاست تا آنها را ارتقاء و تعالی بخشد و این بکلی به غیر از عذاب است. می بینیم که منافقان در طول تاریخ کل معانی و حقایق قرآنی را مسخ و وارونه کرده اند و نعمتهای خدا را عذاب می نامند و عذابهای خدا را نعمت می خوانند. در چنین تناسخی روحانیت اسلامی نقش درجه اول را ایفا کرده است و مفسر و رهبر منافقان بوده است و ایدئولوژی نفاق را تدوین نموده است.
 
از کتاب حق و باطل استاد علی اکبر خانجانی
 
t.me/eshghvaerfan2

آنگاه که دیگر بازی تمام است

۴۴ بازديد

۱۴۲- در این لحظات و وضعیت ها واضح تر می توانید حق وجودم را درک کنید : آنگاه که دیگر هیچ امیدی ندارید، آنگاه که مورد نفرت همگان واقع شدید، آنگاه که با مرگ روبرو هستید، آنگاه که به خودتان خیانت کردید و آنگاه که دیگر بازی تمام است. 

 

استاد علی اکبر خانجانی 

کتاب هستی بایستی 

درد تنهایی

۵۷ بازديد

درد تنهایی

شاید در ھیچ برھه ایی از تاریخ مانند این دوران، بشر اینچنین احساس تنھایی نکرده است و گویی تن ،

ھمان زندانی است که ما را در خود محبوس ساخته است .

ھیچ کس ما را درک نمی کند و حتی ھنگامی که می خواھیم برای دیگری درد دل کنیم تنھا باید شنوندۀ

نصیحت ھای وی باشیم . اما ھمۀ ما از نصیحت خسته شده ایم . ازھنگامی که بدنیا آمدیم ما را نصیحت

کردند و به ما گفتند خوب باشید ، راستگو باشید ، با گذشت باشید ، بخشنده باشید و...... و ما ھر چه در

اطراف خود گشتیم تا انسانی مھربان ، باگذشت ، راستگو و... را بعنوان الگو بیابیم ، نیافتیم. به ما گفتند

پیامبران خدا چنین بوده اند اما ١٤٠٠ سال است که دیگر پیامبری ظھور نکرده است. که اگر ھم چنین بوده

است ما را چکار ؟

در تمام عمرمان در جستجوی انسانی بودیم که بتوانیم به او اعتماد کنیم .کسی که ما را با تمام زشتی

ھایمان دوست داشته باشد و به چشم حقارت به ما ننگرد.

دوستان زیادی پیدا کردیم اما ھیچکدام به ما وفا نکردند ھمانطور که ما نیز به آنھا وفا نکردیم.

دوست نداشتیم دیگران به چشم حقارت و اھانت به ما بنگرند پس مجبور بودیم تمامی ضعف ھا،

شکست ھا و یأسھای خود را در درونمان پنھان کنیم و ھنگامی که به دیگران میرسیم نمایشی از لبخند

و خوشبختی بر پا کنیم .

و آنقدر در اثبات خوشبختی و شادیمان به دیگران نقش بازی کردیم که خودمان نیز فراموش کردیم که درد

واقعی امان چیست و تنھا چیزی که از خودمان، بیادمان ماند این بود که آرامش نداریم . و به ھمین دلیل

مجبور شدیم دست به دامان مردم شویم و علت بی قراری امان را از آنان بپرسیم. میدانید آنان به ما چه

گفتند ؟

گفتند تمام درد شما از بی پولی است اگر پولدار شوید آرامش می یابید. ما نیز حرف آنان را پذیرفتیم و

برای پولدار شدن دست به ھر کاری زدیم و سپس خانه خریدیم ،ماشین خریدیم و لوازم لوکس برای خانه

امان تھیه کردیم . چند صباحی جمع آوری پول ما رابه خود مشغول داشت اما دیری نگذشت که دریافتیم

که پول نیز نتوانسته تنھایمان را از میان ببرد و ما ھمچنان در درون خود غریب و بی کسیم . چرا؟

برای اینکه ھمان ابتدا پاسخ را داده باشیم باید بگوئیم که تنھایی بشر امروز، ھیچ علاجی ندارد و شاید

بتوان گفت که تنھا راه علاج آن ، پذیرش آن می باشد .

تنھایی بشر امروز نشأت گرفته از دورانی است که در آن زندگی می کند . دورانی که آخرالزمان نامیده

 می شود . ھمانطور که در قرآن می خوانیم:«قیامت آن گاه است که ھر کسی تک و تنھا می شود و

 ھیچک سرا یاری کمکی به دیگران نیست و جز خدا یاوری نمی یابد.»

تجربۀ تاریخی نشان داده است که بشر تا زمانی که مجبور نشود روی به خدا نمی کند. و حال ھمان

دورانی است که بشر مجبور است برای رسیدن به آرامش، به خداوند روی کند زیرا دیگر ھیچ چیز به او

آرامش نمی دھد .

اگر کمی به اعمال روزمرۀ خود دقیق شویم در خواھیم یافت که بسیاری از اعمالیکه ھر روزه آن را تکرار

می کنیم تنھا برای این است که نمی خواھیم تنھایی امان را بپذیریم و به ھمه چیز پناه می بریم به جز

خداوند .

ساعتی در خیابان ھا ول می گردیم و پسر بازی و یا دختر بازی می کنیم ویا به خود القا می کنیم که

عاشق شده ایم ،ساعتی پای کامپیوتر می نشینیم و چت می کنیم و یا به موبایلمان ور می رویم ، به

میھمانیھای کسل کننده و یا دوره گردیھای مضحک می رویم و با کسانی که از آنھا خوشمان نمی آید

رابطه برقرار می کنیم و .....

تمام اینھا برای این است که تنھایی مان را نابود سازیم اما ھیچ موفقیتی حاصل نمیشود و باز تنھایی چون

باری سنگین بر روحمان فرود می آید .

و در انجام ھمین تلاشھای مذبوحانه برای فرار از تنھایی است که مبتلا به بسیاری از گناھان می شویم

بدون اینکه واقعاً اراده به انجام آن داشته باشیم .

آری دیگر ھیچکس نیست که ما را درک کند وھمه ما ،در درون خود محبوس شده ایم .

اما تمام احساس تنھاییمان به این دلیل است که فراموش کرده ایم که در درونمان یکی وجود دارد که از

ھمان بدو تولد در انتظار ماست . اگر ھمیشه او را فراموش می کنیم به این دلیل است که او از خود جز

نامی باقی نگذاشته است .او از ھمان زمانی که جھان ھستی را خلق کرد در انتظارمان بود که شاید

روزی به او روی کنیم و تنھا او را دوست داشته باشیم و تنھا از او یاری بخواھیم زیرا تنھا او بود که ما را

دوست داشت به ھمین دلیل خلقمان کرد .

ھمیشه نگاھش را در درونمان احساس می کردیم اما ھیچگاه نخواستیم به نگاه منتظر او پاسخ دھیم . او

ھمیشه و در ھمه حال با ما بود اما آنچنان صداھای بیرون بلند بود که ھیچگاه صدای خاموش او را

نشنیدیم . به ھمه لبخند زدیم و چاپلوسی ھمه را کردیم و فقط به او لبخند نزدیم .

ھمه ما را تنھا گذاشتند ، ھمه به ما خیانت کردند ، ھمه به چشم ابزار به ما نگاه کردند وتنھا او بود که ما

را تنھا نگذاشت و به ما خیانت نکرد .

پس بیایید تنھایی مان را در دنیا با تمام تلخی اش بپذیریم و دست از تلاشھای مذبوحانه برای اثبات شادمانی

و خوشبختی امان برداریم و در این شبھای قدر با خودمان خلوت کنیم و برای ساعتی تلویزیون را خاموش

کنیم ، موبایلمان را خاموش کنیم ، با کسی چت نکنیم و به خیابان نرویم ، چیزی نخوریم و و......و تمامی

آدم ھایی را که وارد خود ساخته ایم تحت ھر عنوانی (دوست ، ھمسر و فرزند و معشوق ،ھمکار و...)از

خود بیرون کنیم و از ھمه مھمتر به پول فکر نکنیم که اگر توانستیم چنین کنیم آنگاه او را در درونمان

خواھیم یافت و با یافتن او دیگر ھیچگاه تنھا نخواھیم بود .

بگذارید ھمه بفھمند که چقدر تنھا و محزونیم و بگذارید که ھمه بفھمند که آدم خوشبختی نیستیم و اصلاً

بگذارید ھمه بفھمند که چقدر جاھل و احمق و دیوانه ایم و...

دیگر ھیچ چیز اھمیتی ندارد زیرا اکنون او را که تنھا کس بی کسان است در خود یافته ایم.

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص174

احساس نابودی « عصر پوچی »

۷۲ بازديد

احساس نابودی « عصر پوچی »

دردم از ھیچ است و درمانم به ھیچ!

 

به لحاظی عصر جدید را بایستی عصر نابودی بشر دانست. امروزه ھر کسی از پیر و جوان و فقیر و غنی و
شرقی وغربی و کافر و مؤمن به نوعی دچار چنین احساسی است که عموماً ھیچ دلیل منطقی ھم
ندارد. این وضعیت روانی از احساس پوچی آغاز شده و به احساس ھراس از نابود شدن میرسد که
آستانۀ اعتیاد و خود کشی و جنون و جنایت است .
نیچه بزرگترین فیلسوف آینده تاریخ تمدن غرب ، عصر جدید را عصر حاکمیّت جھانی نیھیلیزم (نیست
انگاری ) و خود را ھم پیامبر این عصر نامیده است. خود او نیز در قھقرای این ھیچی و پوچی سقوط کرد و
ده سال آخر عمرش را در جنونی بس عجیب ، خاموش ماند و فقط نظاره کرد. او تراژیکترین سیمای
فلسفۀ غرب است. در فلسفۀ او از مطلق کفر تا غایت ایمان حضور دارد و لذا ھر کسی میتواند خود را با
او ھم ذات پندارد. برخی او را نابغه و برخی او را دیوانه می خوانند برخی ھم قدیسش می پندارند برخی
ھم عین شیطان. بھرحال او ھمه وجوه انسان مدرن را در خود دارا بود و کاملترین انسان مدرن محسوب
می شود .
بھرحال احساس پوچی و نابودی بشر مدرن چند علت منطقی دارد:

 

1- شکم سیری و عیاشی و مصرف پرستی و آزادیھای بی قید و شرط.

2- به کام رسیده گی سریع .

3- دانائی و اطلاعات بی خاصیت و بی معنا که حاصل سواد آموزی اجباری و رسانه ھای جھانی و انفجار

اطلاعات است .

 

4- تضاد فزاینده طبقاتی بین فقیر و غنی .

5- ناامنی حاصل از امراضلا علاج و سلاحھای امحای جمعی .

 

6- نابودی اعتماد و وفا و محبت مخصوصاً در خانواده ھا .

 

7- سبقت تکنولوژی از اراده بشری .

8- آثار روانی آلوده گیھای محیط زیست مثل وآب و ھوا و آلوده گیھای صوتی و امواج ماھواره ای .

 

ولی بنظر ما علت العلل این پوچی و نابودی واقعه ایی است که ما آنرا آخرالزمان و قیامت می نامیم که

عرصه ظھور اعماق نفس بشر بواسطه تکنولوژی می باشد و قلمرو ظھور حق و رویاروئی با خداوند که
غایت قیامت است. ظھور حق منجر به ابطال نفس بشر گشته است و بیھوده گیھای امیال و آرزوھا و
باورھای دیرینه انسان در طول تاریخ . بسیاری از اصول بدیھی علم در حال ابطال است. بسیاری از قواعد
و قوانین اجتماعی در حال انقراض است. بسیاری از باورھا و مقدسّات کھن در حال فروپاشی میباشد و
بطالت و دروغ بسیاری از ایده الھای بشری محقق گردیده است و بسیاری از آرمانھا و ایدئولوژیھا در ورطه
عمل به پوچی رسیده اند و بسیاری از ادعاھا رسوا گردیده اند و ھر کسی در نزد خودش ھیچ و پوچ شده
است. و این نتیجه اجتناب ناپذیر عصر خرد گرائی و علم پرستی است که بسیاری از عرفای قدیم قرنھا
پیش از این به آن رسیده و بطالت عقل علیتّی را درک نموده بودند .
بشریّت بر آستانه عقل و علم و عشق و آرمان برتری قرار دارد و نیز دین و آئین برتر و تمدنی دگر. ولی تا
یافتن درب این انسان و جھان دگر قربانیان بسیار خواھند بود و نسل ھای میلیونی و میلیاردی فدا خواھند
شد. و نیھیلیزم ھمچون مسلخ یک دوره از تاریخ رخ نموده و بشریّت را به فراسوی تاریخ می خواند و
پروندۀ مدرنیزم را می بندد وجھان براستی پست مدرن را افتتاح می کند. برای نجات از این مسلخ تاریخی

ایمانی ناب و معرفتی قلبی و عشقی خالص میطلبد. دیگر مذھب شرک و نفاق بکار نمی آید .

 

از کتاب " دایره المعارف عرفانی " استاد علی اکبر خانجانی جلد چهارم ص 172